در یک دستاورد سیاسی قابل توجه و غیرمنتظره، چین میانجیگری توافقی را بین عربستان سعودی و ایران انجام داد که بر اساس آن، دو کشور رقیب برای بازگرداندن روابط رسمی دیپلماتیک و احیای جریانهای تجاری و سرمایه گذاری دوجانبه توافق کردند. اما آیا این میانجیگری میتواند آغازی برای کاهش نفوذ آمریکا در خلیج فارس باشد؟
موفقیت چین در مواجه با یکی از بحرانهای اصلی منطقهای که تحت نفوذ انحصاری آمریکا است، نشان دهنده خیز اژدهای شرقی و دیپلماسی قدرتمند آن است. این اقدام پکن ممکن است منجر به درگیر شدن بیشتر این کشور در فرآیندهای امنیتی غرب آسیا شود. امری که به ضرر غرب خواهد بود.
چین نه تنها اثربخشی دیپلماسی خود در منطقه را برجسته کرد، بلکه قدرت ناوگان خود را به همراه روسیه و ایران از طریق مانورهای نظامی مشترک بین ناوگان سه کشور که بین 15 تا 19 مارس در خلیج عمان برگزار شد، نشان داد.
این درحالی است که آمریکا علاقمند است خلیج فارس را قلمرو خود بداند. این کشور حضور نظامی بسیار گستردهای در سراسر منطقه دارد و برای دههها ضامن اصلی رسیدن نفت کشورهای حاشیه خلیج فارس به بازارهای جهانی بوده است.
آیا ابتکار چین منجر به کاهش نفوذ آمریکا در خلیج فارس میشود؟
آمریکاییها که مدتهاست در این منطقه نقش اصلی را ایفا کردهاند، نگران نفوذ فزآینده چین در منطقه هستند. در همین راستا وب سایت تحلیلی آمریکایی نشنال اینترست در گزارشی آورد: مهم این است که اجازه ندهیم هیاهو از واقعیتها پیشی بگیرد، چرا که منطقه همچنان پر از درگیریها و رقابتهای سیاسی پیچیده است. هنوز مشخص نیست که جمهوری خلق چین میخواهد به چه چیزی در منطقه دست پیدا کند و چه تواناییهایی در این زمینه دارد. این امر(میانجیگری عربستان بین ایران و عربستان) به استقرار و ثبات در منطقهای که محل رقابتهای سیاسی خشونت آمیز و تلخ بوده است، کمک خواهد کرد، اگرچه که میزان امتیازات آمریکایی در منطقه با کاهش روبرو میشوند.
شاید تصادفی نباشد که عربستان سعودی اکنون آنچه را که به عنوان بهایی برای عادی سازی روابط با اسرائیل میخواهد، اعلام کرده است. این کشور خواستار تضمینهای محکمتر آمریکا نسبت به امنیت خود، خرید تسلیحات پیشرفته و حمایت از توسعه برنامه هستهای “غیرنظامی” این کشور شده است. نویسنده گزارش نشنال اینترست در این زمینه نوشت: «خبر خوب این است که هیچیک از اینها خبر بدی نیست.» در واقع، این یک فرصت طلایی برای ایالات متحده است تا در ارزیابی مجدد تعهدات نظامی و سیاسی خود در منطقه، شرکت کند.
این نویسنده در ادامه آورده است: این ارزیابی مجدد بر اساس استدلال واقعگرایانه، خوب است. به سختی میتوان رئالیستی را یافت که استدلال کند دخالت عمیق نظامی و سیاسی آمریکا در خلیج فارس در زمان کنونی در راستای منافع ملی این کشور است.
آمریکا دیگر نیازی به نفت خلیج فارس ندارد
آمریکا اکنون در موقعیتی قرار دارد که نیاز چندانی به انرژی آمده از سوی کشورهای حاشیه خلیج فارس ندارد. این کشور در حال حاضر سومین صادرکننده بزرگ نفت در جهان و دومین صادرکننده بزرگ گاز طبیعی جهان است. نفت خلیج فارس در حال حاضر عمدتاً به سمت چینمی رود (به همین دلیل است که جمهوری خلق به ثبات منطقهای در این منطقه علاقهمند است). علاوه بر این، با توجه به چالش تغییرات آب و هوایی جهانی، منطقی نیست که آمریکاییها از قیمت جهانی نفت با ارائه تضمینهای امنیتی که جریان آن را تضمین میکند، حمایت کنند. همچنین اثبات اینکه دخالت آمریکا در منطقه موفقیت چشمگیر داشته، دشوار است. در نتیجه این کشور میبایست نسبت به حضور چین در منطقه نگاه واقعگرایانهتری داشته باشد.
نویسنده این تحلیل نوشت؛ آمریکا باید تواناییهای خود را به بهترین نحو میان منافع خود در سراسر جهان توزیع کند به ویژه اینکه این کشور درحال حاضر با چالشهای سیاسی داخلی و تغییر توازن قدرت در سطح جهانی روبرو است. برای آمریکا به لحاظ دفاع از منافع ملی، برخی نقاط جهانی به ویژه اروپا و شرق آسیا، از اهمیت بیشتری برخوردارند. در نتیجه تمرکز بیشتر میطلبند.
بهطور خلاصه، بهجای نگرانی از چشمانداز نفوذ فزاینده چین در منطقه، آمریکا باید از تعهدات خود در آنجا بکاهد، نیروهای خود را خارج کند و آنها را مجدداً برای خدمت به مهمترین و فوریترین اولویتها، به شیوهای منظم، تخصیص دهد. دلیل این امر این است که ایالات متحده آمریکا، منافع مرتبط با امنیت ملی با اولویت بالایی در خلیج فارس ندارد، درحالیکه منافع حیاتی دیگری در مناطق دیگر جهان دارد.
در صحنه بینالمللی در حال تغییر و با توجه به منافع ملی آمریکا، دو هدف اساسی و فوری سیاست برجسته است. حفظ امنیت متحدان و ارزشهای دموکراتیک آنها و حفظ وفاداری متحدان به آمریکا است.
نویسنده این تحلیل معتقد است: با وجود نظرات زیادی که خواستار خروج ایالات متحده از سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) هستند، چنین اقدامی فاجعه آمیز خواهد بود. چرا که هزینههای سیاسی، خطرات ژپوئلتیکی به همراه خسارات اقتصادی، چنان گزاف خواهند بود، که امنیت ملی کشور(آمریکا) را بشدت تحت تاثیر قرار خواهند داد. همچنین حضور آمریکا در این پیمان باعث تقویت جبهه غربی به رهبری آمریکا و همینطور گفتمان آمریکایی در جهان خواهد شد.
وضعیت آسیا مانند اروپا نخواهد شد
یکی دیگر از اولویتهای راهبردی آمریکا، شرق آسیا است. به اعتقاد نویسنده، به نفع منافع ملی حیاتی ایالات متحده است که هیچ قدرتی نباید از نظر سیاسی بر این منطقه وسیع و پویا تسلط یابد. با اینحال با گسترش قدرت چینی، این چشمانداز رفته رفته در حال محک خوردن است.
نویسنده این تحلیل معتقد است که پیامدهای سیاسی این چشماندازغلب به اشتباه ارائه میشود. به نظر میرسد که بسیاری در واشنگتن به شدت خواهان جنگ، یا حداقل رویارویی نظامی با چین هستند که غیرمنطقی و غیرضروری است.
در این تحلیل آمده است: اگرچه خطرات در شرق آسیا بسیار زیاد است، اما چالشها و پاسخ مورد نیاز آنها ماهیت سیاسی دارند. قابلیتهای نظامی، نه در هنگام تلاش برای پیروزی در یک مسابقه تسلیحاتی منطقهای، یا برای اثبات هژمونی محلی ، بلکه به عنوان جزئی از یک استراتژی سیاسی گستردهتر، اهمیت دارند.
تعامل مستمر و عمیق آمریکا با متحدان سنتی و بازیگران همفکر، اعتماد به نفس و عناصر لازم برای مقاومت در برابر فشارهای سیاسی چین را افزایش میدهد. به طور خلاصه، از لحاظ منافع ملی آمریکا، اروپا و شرق آسیا اهمیت زیادی دارند، در حالی که خلیج فارس دیگر از اهمیت چندانی برخوردار نیست.
برعکس، چین به خلیج فارس نیاز دارد
چین نسبت به آمریکا منافع بیشتری در منطقه دارد. همچنین توانایی ایفای نقش دلال صادق در اختلافات منطقهای، برخلاف آمریکا را دارد. علاوه بر این، از نظر عملی، سالها، اگر نگوییم دههها، طول میکشد تا چین خود را به عنوان بازیگر خارجی مسلط در منطقه تثبیت کند.
نویسنده این تحلیل در پایان معتقد است که اگر چین بخواهد سعی کند بر کرسی رهبری ژئوپلیتیکی در خلیج فارس بنشیند – یا حتی اگر این کار را نکند – باید برای آن کشور هزینههای زیادی ایجاد کرد تا اینگونه، آن را در منطقه خاورمیانه زمینگیر کرد.
منبع: عربی پست