رژیم صهیونیستی از زمان تاسیس دولت مجعول خود همواره در پی یافتن جایگاهی باثبات و تزلزلنایافتنی بوده است. تلاشهای این رژیم در این راستا از برقراری روابط اقتصادی و فنی غیررسمی با کشورهای منطقه آغاز شده و در سال 2020 با پیمان ابراهیم خود را به شکل علنی نشان داد. انچه در سالهای اخیر از تعاملات اسرائیل با کشورهای منطقه شاهد هستیم، نه یک تصمیم و فرایند کوتاهمدت و لحظهای، که بیانگر سالها کشمکش و رایزنی و چانهزنی بوده است. فلذا ادامه این زنجیره عادیسازی که چندی است نوبت به حلقه عربستان سعودی رسیده است را باید با نگاهی عمیقتر به نقش غرب (بویژه ایالات متحد امریکا) و اسرائیل در تعاملات سیاسی، اقتصادی، تکنولوژیکی و حتی فرهنگی-ایدئولوژیکی منطقه بررسی و فهم کرد.
پادشاهی سعودی در طول دههها خود را خادم حرمین شریفین و رهبر جهان اسلام معرفی کرده و منادی دفاع از آرمان فلسطین را سرداده است. هر چند این کشور اقدام عملی مثالزدنیای در راستای شعار حمایت از قدس انجام نداده است، اما در سالهای اخیر و با چرخشی که در بدنه نخبگان این کشور رخ داده و مسیر تحولی اقتصادمحوری که در آن پی گرفته شده و میشود، صحبت از وجود (و نه برقراری) روابط میان ریاض-تلآویو در ابعاد مختلف به صراحت و کثرت شنیده میشود. از آنجایی که عربستان نمیتواند به این سرعت از شعارهای پیشین خود فاصله بگیرد، مجبور است پاسخی برای افکار عمومی ملت خود که مانند سایر ملل عرب (برخلاف حکام خود) مسئله فلسطین را با غیرت خاصی پیگیری میکنند، بیابد.
منافع امریکا و عربستان در عادیسازی
روابط با اسرائیل برای عربستان هزینههای بسیاری دربر خواهد داشت و صرف انعقاد یک توافق بدون هیچ شرطی سود یک طرفهای را نصیب رژیم صهیونیستی خواهد کرد. از همین روست که عربستان شروط قابل توجهی را در ازای هزینه پذیرش دیپلماتیک اسرائیل برای امریکا به عنوان میانجیگر این روابط قرار داد. شاید در ابتدا این پیششرطها (که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد) از سوی عربستان کمی بلندپروازانه به نظر میرسید و موج مخالفتها از سوی هر سه طرف، تحقق آن را دور از انتظار نشان میداد. با آغاز درگیریهای بیسابقه غزه و اسرائیل که برای اولین بار تمام ملل جهان، و نه فقط عرب را، علیه سبعیت این رژیم برانگیخت، به نظر میرسید رسمیت بخشیدن به تعاملات سعودی-اسرائیلی تا آینده نامعلومی به محاق رفته است.
اما در این میان، هیچ یک از اطراف معامله، به اندازه ایالات متحده امریکا پیگیر انعقاد این توافق نبودهاند. صرف نظر از این که قدرت دولت واشنگتن در دست دموکراتها باشد یا جمهوریخواهان، مدیریت تحولات خاورمیانه با کمترین هزینه و از طریق همپیمانان (که از آن با عنوان off-shore balancing یاد میشود) مطلوبترین حالت برای امریکاست که بتواند توجه، انرژی و امکانات خود را کاملا معطوف به سیاست چرخش به سمت آسیا (pivot to Asia) کند. اما اکنون دولت امریکا انگیزه بیشتری برای به سامان رساندن اوضاع منطقه طبق الگوی مطلوب خود دارد، و آن نفسهای پایانی دولت جو بایدنی است که برای نگهداشتن قدرت در دست حزب خود ناچار به دستیابی به برگ برنده توافق اسرائیل-عربستان و تثبیت اوضاع غرب آسیاست. در این شرایط است که بلینکن در سفر اخیر خود به عربستان جهت شرکت در مجمع جهانی اقتصاد، توافق با عربستان را به طور بالقوهای نزدیک به اتمام قلمداد و معرفی کرد.
شروط عربستان برای عادیسازی
چنین موضعی میتواند نشاندهنده این باشد که امریکا و عربستان بر سر شروط سعودی برای عادیسازی به تفاهمی دست یافتهاند؛ برخورداری از فناوری غنیسازی صلحامیز هستهای در خاک عربستان و انعقاد پیمان دفاعی شبهناتو میان دو کشور. هرچند باید توجه ویژه داشت که پذیرفتن این شروط از سوی ایالات متحده نیازمند تایید کنگرهای است که انتقادات زیادی نسبت به دولت سعودی (بالاخص در موضوعات حقوق بشری) دارد و تحقق این شروط را عامل ایجاد رقابت تسلیحاتی در منطقه میان ایران و عربستان میداند. اما در مجموع به نظر میرسد دولت دموکرات فعلی تمام عزم داخلی و خارجی خود را جزم کرده که با چنته پر به رقابت ریاست جمهوری قدم بگذارد.
اما شرط سومی که برای عادیسازی روابط سعودی-اسرائیلی مطرح شده، تشکیل دولت مستقل فلسطینی است. موضوعی که بیش از هر شرط دیگری چالش برانگیز بوده و هست. مطالبه این موضوع از دو جهت برای عربستان حائز سود و اهمیت است؛ از سویی دولت عربستان تنها راه نجات مردم فلسطین را تشکیل دولت مستقلی تصویر کرده و راه دستیابی به آن را تنها از مسیر تعامل با طرف اسرائیلی قلمداد میکند و این تعامل جز به دست این دولت تحقق نخواهد یافت. همچنین تاکید بر این خواسته، جایگاه عربستان به عنوان حامی و مدافع حقوق فلسطینیان را تثبیت کرده و میتواند افکار عمومی قشر سنتی عربستان را با خود همراه سازد. از سوی دیگر نیز تشکیل دولت فلسطینیای که مورد پذیرش امریکا قرار گیرد مسلماْ و تحقیقاْ تحت حاکمیت حماس نخواهد بود. خروج حماس از قدرت نه تنها حلقهای مهم و نهایی از محور مقاومت را قطع میکند، بلکه ضربهای بر جریان اسلامگرای اخوانی در این ناحیه است و بدیهی است که عربستان با تضاد ایدئولوژیک و همیشگی که با منطق اخوانالمسلمین و اسلام سیاسی داشته، از سپردن عنان حاکمیت در غزه به تشکیلات خودگردان استقبال ویژهای خواهد کرد.
دولت راستگرای نتانیاهو تن به توافق میدهد؟
مانع اساسی در مسیر این توافق اکنون خود رژیم صهیونیستی و دولت تندرو و راستگرای نتانیاهوست. اسرائیل هرگز روی خوش به هرگونه توافقی که مستلطم اندیشیدن به ایده دو دولت باشد نشان نداده است. در شرایط فعلی که حدود 7 ماه از آغاز جنگ میگذرد و نتانیاهو نتوانسته جز تخریب و ترور و قتل عام دستاورد دیگری در میدان کسب کند، و با فشار افراطیون و جنگطلبان حزب لیکود، این دولت نمی تواند چراغ سبزی به این شرط عربستان و اصرار امریکا نشان دهد. هر چه امریکا و عربستان فضا را به سمت مدیریت تنشها و اختلافات پیش میبرند، مقامات اسرائیلی بر دستاوردهای میدان جنگ تاکید میکنند. برای مثال، الی کوهن، وزیر انرژی صهیونیستی و وزیر خارجه سابق این رژیم، در اظهارات اخیر خود گفته است اهمیت عملیات نظامی در رفح و اشغال آن از دستیابی به توافق عادی سازی با عربستان بیشتر است. همچنین طبق گفته وی، به نتیجه رساندن مقابله با حماس در راس اولویتهای رژیم صهیونیستی است و تحقق اهداف جنگ بر توسعه توافقنامه های آبراهام و عادی سازی با عربستان اولویت دارد، بنابراین باید به جنگ برای تحقق پیروزی قاطعانه ادامه دهیم و این مساله است که آینده ما را تضمین میکند و منجر به عادیسازی روابط در آینده می شود. [1]
چشمانداز آینده مذاکرات؟
به نظر میرسد در شرایط فعلی نتانیاهو نمیتواند و نمی خواهد تن به چنین شرطی دهد که به نوعی حیثیت سیاسیاش در عرصه داخلی را مخدوش میسازد. از سوی دیگر عربستان دستیابی به توافق عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی در ازای امتیازات مورد مطالبه را در دولت بایدن، نقد تر میبیند و آن را به نسیه دولت بعدی که احتمال میرود جمهوریخواه باشد، ترجیح نمی دهد. در این شکاف به ظاهرپرنشدنی، به نظر میرسد این عربستان است که از شرط تشکیل دولت فلسطینی کوتاه خواهد آمد و به صرفا وعدهای از سوی اسرائیل تن خواهد داد. چند روز گذشته یکی از مقامات سعودی گفته بود: «این پادشاهی آماده است تا “موافقت لفظی” از سوی نتانیاهو را بپذیرد؛ موافقتی که نشاندهنده تمایل وی (نتانیاهو) برای از سرگیری مذاکرات مربوط به تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی به عنوان بخشی از شروط عادیسازی روابط سعودی_اسراییلی است[2]».
بر همین اساس می توان انتظار داشت که روابط تلآویو-ریاض با سرعت بیشتری به سمت عادی شدن پیش رود و در این میان، حقوق فلسطینیان قربانی اصلی خواهد بود. اما دولت سعودی که تا کنون مذاکرات عادیسازی را نیز تلاشی داهیانه برای احقاق حقوق فلسطینیان تصویر کرده، تلاش میکند هرگونه توافقی را نیز در همین چارچوب معرفی کرده و از فشار افکار عمومی داخلی و خارجی بکاهد. اکنون باید دید اسرائیل که از جهات مختلف در میدان نبرد زمینگیر شده و به پوچ بودن ایده نابودی حماس پی برده است، چگونه فشارهای امریکا و البته نارضایتیهای داخلی را مدیریت میکند.
و در پایان اینکه باید توجه داشت در صورت حصول توافقی میان امریکا، عربستان و رژیم صهیونیستی، صرف نظر از اینکه دولت فلسطینی مستقلی تشکیل شود و یا اینکه حماس بر سر قدرت در غزه بماند یا نه، منطقه غرب آسیا به سمت دو قطبی عمیقتری پیش خواهد رفت. در این صورت انتظار صفآرایی پادشاهيهای منطقه که تحت حمایت ایالات متحده هستند در مقابل ایران و کشورهای همسو با آن میرود. فلذا ضروری است که با رصد دقیق وقایع و بهرهگیری از چانهزنی و رایزنیهای دیپلماتیک، از ورود به چنین فضایی که میتواند باعث انزوای ایران و متحدینش شود جلوگیری کرد.