1. اگر دوستان یادشان باشد پس از سخنرانی اول سیدحسن نصرالله و احساس سرخوردگی برخی از چرایی عدم اعلان جنگ تمامعیار از سوی حزبالله، در برنامهی زندهی جدال تاکید کردم که حسب گفتگوهایم با برخی از رهبران حماس و جهاداسلامی و حزبالله هر سه طرف تاکید داشتهاند که در شرایط کنونی ورود همهجانبهی حزبالله به جنگی تمامعیار نه تنها به سود غزه و مقاومت نیست که به زیان آن است. هستهی مرکزی استدلال اصلی هر سه طرف نیز، منحرف شدن توجهات از فلسطین و سوءاستفاده رژیم اسرائیل از آن برای تکمیل اهداف خود در نوار غزه مفصلبندی میشد. از دید اضلاع مقاومت، حساس شدن افکار عمومی و بیداری جهانی و منطقهای نسبت به جنایات این رژیم، یکی از اصلیترین موانع فراروی اسرائیل در محقق ساختن و پیشبرد اهداف خود به شمار آمده و هر چیزی که در این مهم و با هر نیتی اخلال وارد کند، بیش از هر چیز بازی در زمین رژیم به شمار میآید.
2. از میانههای طوفاناقصی و با ورود تدریجی و تصعیدی جنبشهای مقاومت در عراق، لبنان و یمن به جنگ کنترلشده با رژیم و امریکا و انفعال و بیعملی طرفهای معارض-منتقد محور مقاومت در این نبرد، قابل پیشبینی بود که در فضای افکارعمومی بدنه و برخی از نخبگان این جریانها (و به ویژه بدنهی جوان و انقلابیترشان) این پرسش طرح شود که چرا تمام بار مبارزه و مقاومت در خارج از غزه، بر دوش گروههای اقلیت شیعهی موردحمایت ایران قرار گرفته و جنبشهای سنّی از معادلات به طور شبهکامل دور هستند. از ابتدای طوفان اقصی متفکری همچون مختار شنقیطی که از قضا از منتقدان سرسخت محور مقاومت در دوره 2011 بدین سوست، از روّاد و طلایهداران این پرسش به شمار میآمد.
3. متاثر از چنین فضایی، چندینبار در برخی از گروههای خصوصی اعلان نگرانی کردم که از قضا پیروزی احتمالی مقاومت در طوفاناقصی ظرفیت این را دارد که دستمایهی بازگشت روح طائفهگرایی در جهان اسلام شود. چهگونه؟ واقعیت آن است که از فردای هفتم اکتوبر، جریانهای دینگرای سنّی (اعم از اسلامگرا) در دوراهی سختی گرفتار آمدهاند. به دلایلی همچون ممانعت کشورهای متبوع، فقدان امکانات لجستیکی ( و البته عدم آمادگی برای دریافت آن از ایرانِ فارسی-شیعی یا مجوسی-صفوی) و نیز عدم موافقت قطبهای قدرت حامی ایشان (همچون قطر و ترکیه یا سعودی و امارات) و فراتر از همهی اینها فقدان عنصر ارادهی عملی در خود این جریانها به دلیل سرگشتگی در تعیین هویت و ماهیت حقیقی خود و عدم آمادگی روحی برای دادن هزینهی فعالانه. در چنین فضایی، تنها راه برای برونرفت رهبران و متفکرانِ تحت فشار این جریانها، در دسترسترین گزینه، دامن زدن به تنشهای طائفهای و دوقطبیسازیهای رایج مذهبی است.
4. در مواجهه با چنین دشوارهای، شاخصههای رفتاری رسانههای جریان اصلی این جریانها (با لحاظ استثنائاتی از میان افراد) در یکصدروز نخست طوفان اقصی نشاندهندهی آن است که غالب ایشان در مواجهه با اضلاع غیرفلسطینی محورمقاومت با طائفهگرایانهترین و گزینشیترین شکل ممکن برخورد میکنند:
- نخست: سانسور حداکثری دستاوردها و اقدامات مقاومت در کمک به فلسطین و تمرکز صِرف بر تحولات غزه
- دوم: تخفیف، تنزل دادن ، تمسخر و در نهایت زیرسوال بردن ارزش اقدامات و دستاوردهای مقاومت غیرفلسطینی (برای مثال با حزب عمود نامیدن حزبالله)
- سوم: شبههافکنی در نیت و ماهیت دستاوردهای غیرقابل انکار مقاومت (برای مثال با ترویج ایدهی سوءاستفاده مقاومت از فلسطینیها برای رسیدن به منافع ملی خود و…)
- چهارم: پرهیز از شهید نامیدن شهدای مقاومت و استفاده از مفهوم قتلی (حتی شبکه الجزیره نیز به جز چند مورد معدود هنوز از واژهی خنثای قتلی برای توصیف شهدای حزبالله و انصارالله و فصائل مقاومت عراقی استفاده میکند. یکی از خبرنگاران این شبکه به ما میگفت سیاست رسمی الجزیره امتناع از شهید نامیدن شهدای حزبالله است.
5. با ورود قدرتمندانه انصارالله یمن و افزایش تنش از سوی اضلاع یمنی و عراقی مقاومت و هدف گرفتن بندر ایلات و حیفا و دریای سرخ و تبعات جهانی آن، اما طرف مقابل که امکان انکار چنین دستاوردها و فداکارییهایی را نداشت، وارد فاز جدیدی از عملیات رسانهای علیه مقاومت شد: تلاش برای زنده کردن خاطرهی تنشهای طائفهای در فضای رسانهای با هدف کاهش فشار روانی از روی خود.
درست در چنین فضایی است که برخی از چهرههای مطرح این جریانها و رسانههای ایشان مکررا با یادآوری بحرانهای عراق و سوریه و یمن بر طبل طائفهگرایی کوبیده و به مخاطب سنّیمذهب خود نسبت به خطرات شیعیان و نیّت حقیقی ایشان هشدار میدهند. وقتی برادر حاتمی و بخشش نمیتوانی، سادهترین روش برای باقیماندن تاریخ، تبوّل در چاه زمزم است.
6. درست در اوج موفقیتهای مقاومت، حملات راسک و کرمان در ایران توسط دو گروه جیشالعدل و داعش رخ میدهد. گروههای مسلح حاضر در ادلب دور تازهای از حملات به مناطق تحت سیطرهی نظام سوریه و به ویژه دو شهرک شیعهنشین نبل و الزهراء در حلب را آغاز میکنند. همزمان در داخل ایران، موجی از فشار و سرزنش رسانهای به دستگاههای امنیتی و نظامی وارد میشود تا انتقام شهدای کرمان گرفته شود.
7. با نگرانی از امکان اقدامی عجولانه و حسابنشده، در یادداشت «چرا پاسخهای ایران به حملات اسرائیل متوازن نیست» تاکید کردم که: به جِد مصر هستم که نخبگان و توده میبایست از تحتفشار قرار دادن نظام برای پاسخهای مقطعی و موردی پرهیز کرده و تقاضای خود را بر اصلاحات اساسی در هر دو ساحت سیاسی و نظامی متمرکز کنند. چه آنکه مثل روز روشن بود که دستگاههای امنیتی و نظامی برای فرار از تحقیرهای متوالی و سرزنشهای بیامان افکارعمومی میبایست در نهایت دست به اقدامِ کنشی انتقامی بزنند.
با احساس همین خطر، در ده روز گذشته در جلسات مجازی صبحگاهی هرروزه با جمعی از دوستان رسانهای، ضمن اشاره به مواضع طائفهگرایانه برخی گروههای مخالف مقاومت، مکررا تاکید میکردم که میبایست از افتادن در دامی که به درگرفتن رویارویی با هر طرف غیراسرائیلی و به ویژه تنش شیعی-سنی میانجامد، اجتناب کرد. تاکید داشتم که افتادن در این دام از یک سو خلق فضای تنفسی برای رژیم است و از دیگر سو کم کردن بار فشار روانی از روی این جریانهای تاجرمسلک. برای همین تاکید داشتم که حتی به نظام سوریه نیز میبایست فشار آورد تا علیرغم آوارگی گستردهی مردم نبّل الزهراء در این شب و روزهای سرد زمستانی (لااقل در برههی کنونی) پاسخی به تنشآفرینیهای هدفمندِ معارضان خجالتزدهی کنونی ندهد.
چندروز پیش از حملات اربیل و پاکستان، در سیاههی منتشرنشدهای در تلگرام شخصیام اینگونه نوشتم: «در ادبیات رسانهای و میدانی مسئولان باید حواسشان به این تحرکات باشد. در برابر این اقدامات باید دندان روی جگر گذاشت و تحمل کرد. طوفان الاقصی و حمایت های محور مقاومت کار خودش را خواهد کرد. صداقتِ محور در دفاع از فلسطین پس از طوفانالاقصی و شهادت بیش از سیصد نیروی مقاومت عراقی، یمنی و لبنانی و ایرانی روشنتر از هر روز دیگری است. به نعرههای شکستخوردگان تاجرمسلک گوش ندهید.»
8. حملات به اربیل، ادلب و پاکستان (آنهم در ماه حرام رجب) در حقیقت خطایی بس راهبردی بود که نه تنها هیچ ثمرهی روشنی نداشت که حامل پیامدهایی بسیار دردناک برای هر دو طرف ایرانی و فلسطینی بود. عطف توجه جهانی و منطقهای از مقاومت غزه و نیز شکلگیری موجی از حمله رسانهای به ایران و محورمقاومت، دو پیامد مهم این حملات نسنجیده و دور از عقلانیتی بود که به وضوح از باب رفعتکلیف و خروج از زیر فشار افکار عمومی ترتیب داده شد. اگر هدف این است، باید طوری پرسروصدا و سنگین حمله میشد که بتوان آن را به مثابه دستاوردی به مردم در داخل فروخت. چه آنکه هدف اصلی از حملات، نه خلق بازدارندگی، که پاسخ به افکارعمومی در داخل بود. بیتوجه به تبعات ویرانگرِ پسینی.
9. برخلاف نظر بسیاری، این حملات هیچ بازدارنده نبود. در حوزهی شرقی، پاسخ فوری پاکستان، خود گویاست. حمله به اربیل اما لااقل سه تالی بسیار فاسد داشت: نخست موج تمسخر ایران در افکار عمومی مبنی بر ناتوانی در پاسخگویی مستقیم به رژیم و اقدام به «ضعیفکشی». ظهور موجی از همبستگی با گروه جنایتپیشهای همچون جیشالعدل از سوی برخی طرفهای سنی منطقه و تلاش برای شیعی-سنی نشان دادن درگیریها و مظلومنمایی برای این گروه. سوم تثبیت این باور در میان تصمیمگیران اسرائیلی مبنی بر آنکه هر بلایی بر سر ایران بیاید، این کشور بهکلی فاقد جسارت لازم برای پاسخ مستقیم به زیرساختهای رژیم در داخل فلسطین است. پس به دستاوردسازیهایی با مصرف داخلی اکتفا میکند. پس آنچه اتفاق افتاد، بدترین رفتار ممکن و قابل تصور بود.
10. در خصوص ماهیت حمله به اربیل از اساس نمیخواهم هیچ صحبتی داشته باشم. وفي العين قذى وفي الحلق شجا. حمله بیتاثیر به پاکستان و به ادلب (به جز فایدهی تمرین برد بلند موشکی که در داخل قلمروی سرزمینی هم بارها و بارها تمرین شده بود) اما از قضا بازی در همان زمین طائفهگرایی بود که طرف مقابل به آن نیاز داشت. بماند که پاسخ فوری پاکستان، از آن احساس شیرین پیروزی موهوم، شوکران تلخ شکستی عینی را به ذائقه مردم و مسئولان تزریق کرد. رفتارهای پسینی کردها در تعامل با ایران نیز نشان خواهد داد که گاه سکوت و کنش نداشتن هزاران بار ارزشمندتر است از کنش نسنجیده.
11. آیا این بدان معناست که من میگویم منفعل و دستبسته بمانیم؟ خیر. لااقل چون منی بیش از پنج سال است که بر یک افزایش تنش کنترلشده تاکید دارم. معنای این حرف اما آن است که همانطور که گفته میشد لااقل در همان زمان و مکان مناسب هدف مناسب زده شود. حملات سهگانهی اخیر، نه در زمان مناسب، نه در مکان مناسب و نه با هدف مناسب صورت پذیرفت. بماند که در ماهیت اهداف و روش اجرای عملیات هم آنقدر حرف هست که اصحاب خرد را اقناع نسازد و روح و روانشان را مشوّش سازد. بیهیچ تعارفی موشکها و پهپادهایی که شلیک شد، پیش از هر چیز، قلب پروژهی مقاومت را هدف قرار داد.
12. فراتر از هیجانات موجود، از فردای ترور سردار سلیمانی بر مفهوم «انتقام ساختاری» تاکید کردهام. از طریق رفع زمینهها و عوامل خلق جسارت در رقیب و دشمن برای بازی کردن با روح و روان ایران و مقاومت. انتقام موردی، برای رزومهسازی خوب است اما بازدارنده نیست. مناسب تصمیمگیران تاکتیکی است و نه استراتژیک. کار بیحوصلههاست. انتقام ساختاری، حکمرانی مرزی است. قلع و قمع اقتصاد زیرزمینی دارالعلوم های جداییطلب و تکفیرگراست. پایان دادن به دههها رهابودگی و یلگی مرزهاست. به سامان دادن به وضعیت ثبت احوال جنوب شرق کشور است. به ساماندهی معقول مهاجران است. به آگاهی در تلاش برای تغییر دموگرافیک گسترده در مرزهاست. به خلق عصبیت در مرکز است. به چیزهایی از این دست که دست پاکستان و دیگران برای پیمانکاری در درون ایران را باز گذاشته است.
13. درست برخلاف ما که به کارهای پرهیاهو و جنجالی اولویت میدهیم، پاکها در تمام این سالها با استفاده از واقعیتهای عینی جنوب شرق ایران، نفوذ ساختاری خلق کردهاند. بهآرامی و با صبر و حوصله. بیهیچ ارتباطی به برخورداریشان از بمب اتم. برای همین است که بیجنجال کارشان را پیش میبرند و نفسمان را میگیرند. ما اما ناتوان از چنان رویهای، به سختافزار تکیه میکنیم و حرکتهای انفعالی مقطعی و موردی را پیشه میکنیم. برای همین است که رویهی پاکها تکرارپذیر است و رویهی ما موردی و یکبار مصرف. پس همین روزهای پیشرو میبایست در انتظار تنبیهات جدیدی از سوی پاکستانیهای تحقیرشده بود. شلیک موشک از یک قدرت غیراتمی به قلمروی یک قدرت اتمی با مختصات پاکستان، با یک پاسخ علنی به پایان نخواهد رسید. پاسخهای بعدی از سوی پراکسیهای (ولو غیررسمی) پاکستان در روی زمین دنبال خواهد شد. حال در ادامه مسیر، برای مقابله با اقدامات ضدامنیتی گروهکهای موردحمایت اسلامآباد چه در چنته داریم؟ احساس تحقیرهای پسینی جامعه را چهگونه میتوان علاج کرد؟ گزینهی موشک و پهپاد را برای همیشه فراموش کنید.
چنین بنبستی، حاصل کار ذهنهایی است که فارغ از نگاه ساختاری-استراتژیک، همواره دمدستترین، فوریترین سادهترین و پرسروصداترین گزینهها را برمیگزینند. دورهات سر آمده مربی!
14. صبح امروز در همان جلسه مجازی گفتم که راهحل جبران اشتباه راهبردی اخیر، تنها و تنها در چندبرابری کردن کمّیت و کیفیتِ حملات به اسرائیلیها و امریکاییهاست. میتوانیم؟ باشد که اگر نمیتوانیم، دفعهی بعد به عمق چاهی که در آن سنگ میاندازیم نیمنگاهی داشته باشیم.
15. ساعتی پس از خبر حملات سهگانهی مزبور، با قلبی آکنده از درد، تنها توانستم این پیام را در کانال منبثات منتشر کنم: «عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم… همچون انار، خون دل از خویش میخوریم.»
در کامنتها و پیوی کم موردعنایت قرار نگرفتم. پس از انتشار این وجیزه نیز همین توقع را دارم. مهم اما نیست. رسالت ما مسئولانه حرفزدن است. نه حرفِ مسئولان زدن را. (و البته ضرورتا نه حرف توده را.)