تا پیش از 7 اکتبر، تصور بر این بود که امریکا در حال پیشبرد برنامههای خود برای خاورمیانه بود؛ از سویی در حال رسیدن به راه حل مشخصی برای درگیریهای یمن و توافق آنها با عربستان بود، از سوی دیگر در حال تحقق شرایط لازم برای عادیسازی روابط اسرائیلی-سعودی بود و در تلاش بود تا با ایجاد روابط دیپلماتیک میان اسرائیل و قدرتمندترین کشور شورای همکاری خلیج فارس، سایر دولتهای عربی که هنوز وارد مسیر عادیسازی نشده بودند را نیز به خط کند. در این میان، طرح کریدور هند-خاورمیانه-اروپا نیز نقش مکمل در پذیرش کامل اسرائیل در منطقه را ایفا میکرد. نیز شرایط پیشاجنگ، خیال ایالات متحده را برای توجه بیشتر به رقابت خود با چین و درگیریهایش با روسیه راحت میکرد. اما حمله غافلگیرکننده حماس به سرزمینهای اشغالی، زیر میز بازی شطرنجی که امریکا مهرههای آن را برای آیندهای امیدوارانه چیده بود، زده و نقطه عطفی در راهبردهای کلان کشورها منطقهای و قدرتهای فرامنطقهای ایجاد کرد. امریکا در پس این حمله دانست که در حساب و کتاب خاورمیانهایاش دچار اشتباه شده است. اما باید دید این کشور اکنون چه تدبیر و نقشهای را پیاده میکند و باید چه موضعی برابر آن گرفت.
انتقام سبعانه اسرائیل از شهروندان غزه با امید واهی نابودی کامل حماس، اعتراض و واکنش مردم در سراسر جهان – از جمله امریکا و اروپا – را برانگیخت. ورود جهاد اسلامی، حزب الله، و مقاومت عراق – هر چند در مقیاس کنترلشده – نشانی از قدرت محور مقاومت بود. انصارلله نیز جسورانه و با البته عملگرایانه وارد میدان شده و بدون هراس، مسیر کشتیهای عازم بنادر اسرائیلی را سد کرد. تا جایی که چارهای جز واکنش نظامی غربی در قالب ائتلافی از امریکا، انگلیس، هلند، استرالیا و البته بحرین برای حامیان رژیم صهیونیستی باقی نگذاشت. این تحولات هم در میان سیاستمداران، و هم در محافل نظری و آکادمیک، نقش ایران به عنوان رهبر محور مقاومت را مورد تاکید قرار داد. نقشی که البته غیرقابل انکار بوده است، اما نباید برای ما و محور مقاومت ایجاد خطای تحلیلی در اتخاذ راهبردهای صحیح کند.
جمهوری اسلامی ایران از ابتدای آغاز جنگ، ضمن محکوم کردن شدید حملات اسرائیل، اقدام به رایزنی با کشورهای منطقه برای ابجاد آتشبس کرد. قطر و مصر در ابتدا نقش اصلی میانجیگری برای توقف حملات را بر عهده داشتند و ایران نیز در این مسیر با آنها همگام شده و سعی کرد در این بزنگاه تاریخی منطقه، نقش و موقعیت برتر خود را تثبیت کند. اما امروز جنگ بیش از سه ماه و نیم است که ادامه دارد و به جز آتشبسی چند روزه، آن هم برای تبادل اسرا و تجدید قوا، حملات بیوقفه علیه غزه ادامه دارد و رایزنیهای هیچ طرفی برای توقف آن مثمر ثمر نبوده است. با ادامه توقیف کشتیها در دریای سرخ توسط انصارالله، و عدم موفقیت امریکا در کنترل جنگ، چندین نقطه از یمن مورد حمله قرار گرفت و حوثیها نیز وعده انتقام و جبران دادهاند. اگر غبار این تنشها و درگیریها را کنار بزنیم، آن که توانسته خود را حتی بیش از قطر در جایگاه معتمدی برای میانجیگری تحکیم کند، عربستان است.
عربستان؛ میانجیگری قدرتمندتر از قطر
ی به گام به علنی کردن روابطش با رژیم صهیونیستی به پیش میرفت، با متشنج شدن اوضاع به خوبی خود را با شرایط جدید وفق داد. رهبران عربستانی ژست حمایت از فلسطین را گرفتند و ضمن محکومیت حملات اسرائیل در ساعتهای آغازین جنگ، کمکهای بشردوستانه به غزه ارسال کرده و میزبان بزرگترین نشست حول محور جنگ غزه، یعنی نشست سران کشورهای عربی-اسلامی شدند. عربستان با زیرکی از کارت عادیسازی با اسرائیل در راستای معرفی خود به عنوان اصلیترین و البته قدرتمندترین و اثرگذارترین کشور حامی فلسطین استفاده کرد. در واقع بر خلاف قاطبه جریان فکری و تحلیلی در ایران که تصور میکردند عربستان با افتادن در دام عادیسازی دیگر نمیتواند در بحران غزه حرفی برای گفتن داشته باشد، پادشاهی سعودی نه تنها از موضع خود در مسیر عادیسازی کوتاه نیامده، بلکه آن را تبدیل به امتیاز مضاعفی برای تحکیم جایگاه خود کرده است. به طوری که از اظهار نظرهای صریح مقامات سعودی و اسرائیلی واضح است که عادیسازی شاید کند شده باشد، اما همچنان در مسیر خود پیش میرود. سفیر عربستان در انگلیس، خالد بنبندر، گفته بود: باوجود آمار تاسفبار تلفات غزه، عربستان سعودی همچنان به برقراری روابط با اسرائیل امیدوار و معتقد است. البته سفیر سعودی در بریتانیا شرط هرگونه توافق را تشکیل دولت فلسطینی مستقل عنوان کرده است. بنابراین میتوان گفت عربستان سعی کرده اعتماد کشورهای عرب برای ایفای نقش فعالتری بدست آورد. علاوه بر این، پادشاهی سعودی در برهه کنونی بیثباتی در منطقه را بزرگترین خطر برای برنامههای اقتصادی خود که بر محور سرمایه خارجی استوار است میپندارد. بنابراین کنترل هر چه بیشتر و توقف هر چه سریعتر جنگ در گام اول و بیش از هر کس به نفع عربستان است.
با توجه به اینکه عربستان از نظر ایدئولوژیک و اندیشهای در تضاد با حماس است و در رسانهها و قالبهای غیررسمی این تباین فکری را نشان میدهد، و همین طور صبغهای که در تعاملات اقتصادی با اسرائیل داشته است، این کشور را به بازیگر قابل اعتمادی برای قدرتهای خارجی نیز تبدیل کرده است. پادشاهی سعودی همواره در جبهه غرب و متحد امریکا بوده و سالها بازیگر بازی نفت در مقابل امنیت بوده است. عربستان در طول دههها بزرگترین واردکننده تسلیحات بوده و یکی از بازارهای فروش بزرگ سلاحهای امریکایی به شمار میآمده است. در سال 2018 قراردادی به ارزش 460 میلیارد دلار میان امریکا و عربستان برای فروش تسلیحات امریکایی منعقد شد، قراردادی که علیرغم رقم خیرهکنندهاش، تاثیر چندانی در آرایش قدرت منطقه نگذاشت. هرچند دیری نپایید که آرامکو در سال 2019 مورد حمله انصارالله قرار گرفت و ضمن آشکار کردن عدم کارایی سامانه دفاعی امریکایی، تولید نفت عربستان را 50 درصد کاهش داد. توجه بیشتر امریکا به چین و دریای چین جنوبی، هزینههای خاورمیانهای این قدرت را کاهش داده و این مسئله موجب نگرانی بیشتر عربستان از عدم حمایت نظامی امریکا از این کشور شد. از سوی دیگر، رسوایی قتل جمال خاشقچی نیز سکته بزرگی در روند همکاریهای نظامی تسلیحاتی اروپا و امریکا با عربستان بود. اما وقایع اخیر منطقه و به ویژه نقشآفرینی جسورانه انصارالله در دریای سرخ اهمیت و لزوم وجود یک متحد و گویی حافظ منافع در منطقه که هم عزم جدی برای جلوگیری از گسترش جنگ و هم اشراف جغرافیایی لازم به میدان درگیری و اطراف درگیر در ان را داشته باشد را بیش از پیش آشکار کرد. عربستان از سویی درگیری در منطقه و بیثباتی را تهدید جدی برای پیشبرد اهداف بلندپروازانه اقتصادی و مانع جدی بر ر راه جذب سرمایههای خارجی میبیند و از این حیث مخالف درجه اول گسترش درگیریهای حماس با اسرائیل است. از سوی دیگر، همجواری عربستان با دریای سرخ و یمن مزیتی برای این کشور است تا مانع از حملات ارتش یمن به کشتیهای اسرائیل شود.
عربستان ستون نظامی غرب در منطقه میشود
بحران جنگ اسرائیل با غزه پای غرب را بیش از پیش به منطقه کشانده است. اروپا از همه نگرانتر است؛ چرا که از ورود موج مهاجرین – فلسطینی یا یهودی – به شدت احساس خطر میکند. لیک از انجا که اروپا و امریکا منافع خود را در کنترل و توقف هر چه سریعتر جنگ میبینند، ورود مستقیم و پرسروصدای خود را تاکتیک مناسبی قلمداد نمیکنند. در چنین شرایطی، متحد و معتمد منطقهای که از هر حیث پیشبرنده اهداف قدرتهای غربی، و بازوی اجرایی راهبرد موازنهسازی از راه دور (Off-shore balancing) با کمترین هزینه بوده و پتانسیل قرار گرفتن در چنین موقعیتی را داشته باشد، کسی نیست جز پادشاهی عربستان سعودی. از همین روست که به نظر میرسد بار دیگر امریکا سیاست دهه 70 خود را در منطقه در پیش گرفته است. زمانی که رئیس جمهور نیکسون در خلا قدرت خاورمیانه ناشی از خروج انگلیس از آن، دو محور و ستون اصلی به عنوان متحدین خود در منطقه قرار داد؛ ایران پهلوی ستون نظامی و عربستان سعودی ستون اقتصادی. هرچند امروزه با پراکندگی قدرت در منطقه، نمیتوان یک کشور را مهره اقتصادی یا نظامی صرف دانست، اما سرمایهگذاری غرب و آمریکا روی عربستان و نقشی که برای او در وضعیت فعلی قائل هستند، یادآور دکترین دو ستونی است که البته اکنون ستون اقتصادی ان متکثر، و ستون نظامی آن در پادشاهی سعودی مجسم شده است. در چند روز اخیر شاهد تعاملات گسترده نظامی و تسلیحاتی اروپایی با عربستان بودهایم؛ مقامات امریکایی گفتهاند دولت بایدن در حال آماده شدن برای کاهش محدودیتهای فروش سلاح به عربستان سعودی است. استدلال آنها این است که در صورت گسترش درگیریها در آینده، عربستان سعودی باید بتواند از مرزهای جنوبی خود با یمن محافظت کند. از طرف دیگر، آلمان پس از چندسال ممانعت از فروش جنگندههای یوروفایتر به عربستان سعودی، در یک چرخش موضع آشکار گفت دیگر مخالفتی در این زمینه ندارد، چون ریاض نقشی سازنده در حمایت از امنیت اسرائیل ایفا میکند. آنالنا بِربوک، وزیر امور خارجه آلمان، گفت: دولت آلمان مخالفتی با ملاحظات بریتانیا برای فروش شمار بیشتری از جنگندههای یوروفایتر به سعودی ندارد. او اشاره کرد که سعودی و اسرائیل پس از حمله ۷ اکتبر، سیاست عادیسازی را کنار نگذاشتند و رهگیری موشکهای حوثی به سمت اسرائیل نیز مؤید همین موضوع است و ما از این بابت سپاسگزاریم. فرانسه نیز عربستان را بیبهره نگذاشت. در پی سفر وزیر دفاع سعودی به فرانسه، توافقنامهای زمینه صنایع نظامی و تحقیق و توسعه میان دو کشور منعقد شد.
این وضعیت از جنبه دیگری نیز برای عربستان سودآور است و آن اینکه عربستان اکنون با ویژگیهای سیاسی و ژئوپلیتیکی که برای کنشگری مطلوب غرب در منطقه دارد، دست بالاتری در مذاکرات عادیسازی دارد و میتواند شروط خود را از جمله حق غنیسازی هستهای در خاک عربستان با جدیت بیشتری پیگیری کند. شرط دیگر عربستان مبنی بر تشکیل دولت مستقل فلسطینی که هرگز مورد پذیرش طرف اسرائیلی قرار نگرفته بوده است نیز اکنون با صراحت بیشتری در سخنان رهبران سعودی دیده میشود.
ایران نباید مهرهی بازی غرب و عربستان در منطقه شود
حال باید دید جمهوری اسلامی ایران مناسبات کنونی را چگونه مدیریت میکند. ایران بازیگر کلیدی منطقه بوده که در رخدادهای اخیر اهمیت راهبردی بیشتری پیدا کرده است و لذا بدون شک یکی از ستونهای ایجاد نظم پساجنگ خواهد بود. این مسئله مورد توافق همه کشورهای منطقه و قدرتهای فرامنطقهای نیز میباشد. تحلیلگران غربی، عربستان را بازیگر تاثیرگذار میدانند، چرا که به واسطه نزدیکی به ایران و توافقی که مارس 2023 منعقد شد، پتانسیل همکاری با ایران را دارد. از همین روست که عربستان برای ممانعت از گسترش جنگ، پیشنهاد همکاری دفاعی و سرمایهگذاری اقتصادی به ایران را مطرح کرده است.
عربستان و سایر کشورهای خلیج فارس در مذاکرات هستهای ایران – به دلیل مدیریت و مقاومت در برابر دخالت طرفهای غیرمرتبط – نقشی ایفا نکردند و از این بابت از امریکا گلایهمند بودهاند. این وضعیت و گره زدن مسائل گوناگون منطقهای به یکدیگر، میتواند این تهدید را برای ایران ایجاد کند که موضوع هستهای نیز مورد تمرکز همسایگان خلیجی ما قرار بگیرد و در این صورت وضعیت این پرونده سختتر و پیچیدهتر خواهد شد. بنسلمان صراحتا از رقابت هستهای با ایران سخن گفته است. قابل انتظار است که در صورت کشانده شدن پای موضوع هستهای به سایر درگیریهای منطقهای، نوعی جنگ سرد و رقابت تسلیحاتی و هستهای در منطقه میان ایران و عربستان شکل خواهد گرفت.
به نظر میرسد راهکار غرب و متحدان منطقهایاش برای مهار ایران، ادغام این کشور در مناسبات سیاسی و اقتصادی است که مرکزیت ثقل آن هم بر عهده عربستان باشد. به همین دلیل، تصمیمات سیاست خارجی ایران در وضعیت فعلی باید فعالانهتر و با ابتکار عمل بیشتری باشد تا میوههای فرصت بدست آمده برای تغییر توازن قدرت در منطقه، تنها در سبد عربستان ریخته نشود.