بهقلم: حمید عظیمی – مدیر اندیشکده مرصاد
در مختصاتی که حافظهها گنجایش نام انبوه گروههای مسلح ریز و درشت را ندارد، بلوای واگنر فرصتی بینظیر بود تا یکبار همگی از زاویهای بیرونی به وضعیت خود بنگریم. آنچه میآید را میشد در ایام دستگیری سران حسینیون آذربایجان گوشزد کرد؛ یا آن روزهایی که سرایا منطقۀ سبز بغداد را تسخیر کرده بود، یا مثلا در حاشیۀ كودتای نیروهای حمیدتی در سودان. اما ماجرای واگنر به قدری در رسانههای جریان اصلی جهان مورد توجه قرار گرفت که دیگر هیچ کس از کنار مسئلۀ میلیشیا به عنوان موضوعی تخصصی، محلی یا کلیشهای نمیتواند عبور کند.
مسئلۀ میلیشیا بیتعارف، اصلیترین المان در تصویر رابطۀ ما با جهان خارج است. ما تنها دولتی نیستیم که برنامۀ هستهای یا موشکی دارد، اما بدون تردید الگویی منفرد در بسط نفوذ از طریق سازمانهای مسلح فرودولتی به شمار میآییم. واگنر روسی یا «سادات» ترک، به عنوان شرکتهای پیمانکاری نظامی، بیشتر اقتباسی از «بلک واتر» امریکایی هستند تا سازمانهای مسلح دائر در شبکۀ مقاومت. البته انکار نمیتوان کرد که تزریق هویت قومی کازاک به واگنر یا هویت دینی نقشبندی به سادات، از حیثیت مستقل و حرفهای این سازمانها کاسته و در عوض وابستگی و ماهیت سیاسی آنها را فراتر برده است. با این حال دستکم در ظاهر، شرکتهای مزدوری به دلیل ماهیت اقتصادی، دامنۀ عمل خود را محدود به فعالیتهای سودده کردهاند.
مزدوری[1]ها یا شرکتهای نظامی(PMC) یکی از بحثهای پردامنه و پرحرارت در غرب پسامدرن بودهاند. پس از پایان جنگ سرد موج خصوصیسازی به قدری قدرتمند بود که به زودی حوزۀ نظامی را نیز در نوردید و اصل هابزی انحصار خشونت در دست دولت را نیز متزلزل کرد.[2] رشد قارچ گونۀ این دست شرکتها برخی را متقاعد کرده بود که غرب در آستانۀ بازگشت «قرون وسطای جدید»[3] و پایان دولت مدرن است.[4] البته این گروه ضرورتا از تصویر قرون وسطایی نظامیگری چندان نیز ناراضی نبوده و آن را از مقتضیات بهرهوری، جهانیسازی و کمرنگ شدن مقاومت مرزهای ملی در برابر شناوری سرمایه و آزادی تجارت میدانستند.
تنها شوک 11سپتامبر بود که به نئوکانها این امکان را داد تا نخبگان گلوبالیست را از برج عاج تجارت جهانی پایین بیاورند و موج یادشده را بخوابانند. حسینزاده در اثر درخشان خود، اقتصاد سیاسی نظامیگری امریکا را اصلیترین منتفع اشغال عراق و افغانستان میدانست.[5] درعین حال این سوال به جای خود باقی است که آنچه حسینزاده «مجتمع صنایع نظامی»[6] نامیده، انتفاع خود را بیشتر در پیمانکاری دولتهای محلی خود میبیند یا عرضه در بازارهای جهانی؟ دستکم از زمان وارد شدن اژدهای چینی به معرکه، گویا سرمایهداری نظامی به خود آمده است که بیش از آنچه تصور میکرد به ناموس سرزمین و پارادایم ژئوپولیتیک وابسته است. افقِ گشودن مرزهای جهانی از منفذ ارزهای جهانروا فعلا مسدود است.
گروههای مقاومت اما به کلی داستان متفاوتی نسبت به PMCها دارند. سازمانهای مسلح اگر به دنبال انتفاع مالی در برابر کاستن از بار بودجۀ دفاعی نباشند، به طور مضاعفی مورد حساسیت و بدگمانی دولتها واقع خواهند شد. خارج از چهارچوب انتفاعی، اگر قدرت برای قدرت دنبال نشود تنها هویت میتواند انگیزۀ آن را توضیح دهد. دولتهای مدرن گرچه فیالجمله تسلیم مزیت ثروت خصوصی بر ثروت عمومی شدهاند اما همچنان در برابر توسعهخواهی خردههویتها در برابر هویت ملی جانانه مقاومت میکنند. منشأ این مقاومت بیش از آنکه به نیروهای بومی و ملیگرا بازگردد، در سازوکار مشروعیت بینالمللی و امتناع دولتهای قدرتمند از شناسایی رسمی هر سازمان قدرتی خارج از الگوی دولت مدرن نهفته است.
اشکال کار ایران و متحدان منطقهای آن درست از همینجا شروع میشود. تلاش ما برای ترکیب میان ماده و پادماده دولت و نهضت، علت طبیعی خشم پادانقلابی علیه ما از بغداد تا بیروت است. مسئله نه در ذات دولت است و نه آنقدر در جوهرۀ نهضت؛ بلکه در تلاش دولت است برای خلق نهضت، یا تلاش نهضتها برای حلول در کالبد دولت. همانطور که پستمدرنیسم غربی با رخنۀ سرمایه در نظم وستفالیایی به دنبال خلق جهان جدید است، تمدن نوین اسلامی نیز برای متولد شدن راهی جز خرق نظم سایس-پیکو با سلاح هویت ندارد. شکستن این نظم اساسا نه به معنای تغییر مرزهای سایس-پیکو، که به معنای عبور از دولت مدرن سرزمینی به نظمی هویتی است. موج پسااسلامگرایی گواه است که ایران به مثابه یک دولت سرزمینی، اگر قاتل این جنین نباشد، قطعا قابلۀ آن نیست. این ایرانِ هویتی است که میتواند ایدۀ شرقی خود از نظم پسامدرن را تلقیح و تکثیر کند و به رقابت با پستمدرنیسم مبتنی بر سیالیت سرمایه[7] برخیزد.
عدم درک مقتضیات رقابت یاد شده را به طور عینی باید در پدیدۀ «سلاح مقاومت» جستجو کرد. همین پدیده را در عراق و عنقریب در یمن، با کلید واژۀ «سلاح منتشر» میتوان ردیابی نمود. خوب که موضوع را بکاویم شاید حتی خود را در میان دوگانۀ دیپلماسی و میدان ظریف یا دوگانۀ موشک و گفتمان هاشمی نیز بیابیم! به خلاف آنچه به نظر میآید، اشکال کار در این نیست که ما به عنوان دولت به دنبال موشک باشیم، اشکال آن زمانی رخ مینماید که به عنوان یک جماعت هویتمند، به دنبال «انحصار» سلاح و ابزار خشونت باشیم. نمیشود از جایگاه دولت رقبای هویتی را خلع سلاح کرد و از جایگاه جماعت، سلاح خود را دو قبضه چسبید. اگر روزگاری حزبالله لبنانی و عراقی سلاح به دست گرفت، مبنای آن اشغال لبنان و عراق و خلأ دولت بود. این مبنا امروز دیگر جوابگوی جغرافیای مقاومت نیست و اصرار بر آن تنها موجب تضعیف سرمایۀ اجتماعی شده است.
همانگونه که سرمایهداری مسلح نیز مجبور به انتخاب میان کارفرمای دولتی و بازار جهانی شد، مقاومت مسلح نیز یا باید خدای جماعت قوی را بخواهد و یا خرمای دولت قوی. تشیع سیاسی در ایران به اتکای نسبت جمعیتی خود مسیر دوم را انتخاب کرد و یکبهیک نهادهای جماعت را به پای آن قربانی نمود؛ غافل از آنکه دولت مدرن قصاب هویتهای فرامرزی است، حتی اگر درون یک سرزمین اکثریت باشند. تکرار این تجربه برای جوامع شیعی با نصاب کمتر، سرانجامی جز واگرایی از مرجعیتهای فراسرزمینی یا گرفتاری با دولت ورشکسته نخواهد داشت؛ دولت ورشکستهای که نه همچون دولت ضعیف کمهزینه است و نه همچون دولت قوی کارآمد.
با وصفی که گذشت، شیعه نیاز به تجربه و ترویج و تطبیق الگوهای توسعه ضمن دولتی حداقلی دارد. این تجربه میتواند از رهگذر آزادی سلاح سبک شود. در بستر جامعهای مسلح، جریان منسجم تشیع میتواند آسوده از خطر خلع سلاح مطلق، متمرکز بر بازسازی بدنۀ اجتماعی خود شود. سلاح همگانی البته نیاز به مسئولیتپذیری و همکاری مضاعف مرجعیتهای اجتماعی و هماهنگی با دولت، جهت مهار خشونتهای مجرمانه و کنترل تنشهای هویتی دارد. از سوی دیگر ضرورت جنگافزار مدرن و سنگین برای دفع تهدیدات خارجی نیز با مشارکت منصفانه و البته حرفهای در ساختار دولت و ارتشهای کلاسیک قابل تحقق است.
تجربۀ جنگ تحمیلی به خوبی نشان داده است، استعداد بسیج نظامی تودهها برای دفع تهدیدات نظامی خارجی، اثربخشتر از ارتشهای حرفهای و بزرگ یا سازمانهای پارتیزانی بوده است. با چنین تجربۀ درخشانی معلوم نیست ما چگونه به جای اجتماعیسازی قدرت و امنیت، رو سوی حرفهایسازی جنگ در داخل و پارتیزانی کردن مقاومت در خارج آوردهایم. جز نهادهای اجتماعی شیعه در ایران، از کمیته و جهاد و حزب جمهوری تا بسیج و هیئت و حوزه کدام پایگاه میتوانست بسطدهندۀ این الگو در محیط فراسرزمینی باشد؟ آیا فقدان قدرت بازتولید در خارج از قلمرو حمایت دولت، نشانۀ خوبی برای مرگ این نهادها و تناسخ روح شیعه، از کالبد جمهور، به پیکرۀ جمهوری نیست؟
[1] Mercenary
[2] Leander, Anna. “Eroding State Authority? Private Military Companies and the Legitimate Use of Force.” Roma: Centro Militare di Studi Strategici, 2006.
[3] Neo-Medievalism
[4] برای نمونه بنگرید به این اثر مرجع:
Bull, Hedley. The anarchical society: a study of order in world politics. Bloomsbury Publishing, 2012.
[5] اسماعیل حسینزاده، اقتصاد سیاسی نظامیگری امریکا، مترجم: پرویز امیدوار، نشر نی، 1389
[6] Military Industrial Complex
[7] در مورد این مفهوم بنگرید این اثر پراستناد و مورد توجه باومن:
Bauman, Zygmunt. Liquid modernity. John Wiley & Sons, 2013.