افغانستان به رهبری طالبان چالشی است که احتمالاً برای نسلها سیاستگذاران آمریکا را مشغول خواهد شد. با این حال، برای ایجاد یک استراتژی دیپلماتیک موفق درازمدت، دیپلماتهای غربی باید از هرگونه سوء تفاهم مبنی بر اینکه میتوانند سیاستهای طالبان را از طریق اجبار، تحقیر عمومی یا تلاش برای ایجاد تفرقه در میان اعضای آن کنترل کنند، اجتناب کنند. به نظر میرسد تا کنون، دولت بایدن درک کرده است که تلاشها برای ایجاد تفرقه میان اعضای طالبان با شکست مواجه خواهد شد. اما جامعه بینالمللی، از جمله واشنگتن، هنوز یاد نگرفتهاند که اجبار و تحقیر طالبان، رفتار آنها را تغییر نمیدهد.
زمان آن فرا رسیده است که دولتها موضع سخت خود را در مورد حقوق زنان و دموکراسی – مسائلی که سالها پیش برای مبارزه نظامی برای آنها مهم نبودند – تعدیل کنند و در عوض به یک استراتژی سازنده دیپلماتیک، بشردوستانه و توسعه با طالبان متعهد شوند. این در واقع یک تأیید سیاستهای طالبان نیست، بلکه یک مسیر عملی به سمت ایجاد بهترین شرایط ممکن برای تغییر است که به معنای واقعی کلمه حقوق بشر را بهبود میبخشد.
درخواست برای منزوی کردن طالبان، افزودن تحریمهای جدید، یا حمایت از مخالفان سیاسی طالبان دستاورد چندانی برای افغانها نخواهد داشت. هیچ مقداری از انتقاد یا بیانیه، نظر رهبران طالبان را در مورد سیاست های اجتماعی شان تغییر نمیدهد. حتی اظهارات عمومی ستایشگر ممکن است نتیجه معکوس داشته باشند اگر با انتقاد مواجه شوند. در واقع، دولتهای غربی به دلیل جنگ چنان بی اعتبار شدهاند که در برخی موارد حمایت دیپلماتها برای خدشه دار کردن ایدهای، به عنوان یک توطئه یا دستورکار خارجی در نظر گرفته میشود و همین عامل کافی است که رهبری طالبان به مخالفت به آن بپردازد.
دیپلماسی غربی در نهایت پاسخگوی افکار عمومی شهروندان خود است، بنابراین چنین اظهاراتی، حتی زمانی که بی فایده یا غیر سازنده باشد، ادامه خواهد داشت. قابل درک است که فعالان افغانی و سازمانهایی که بر روی افغانستان متمرکز هستند، خشم خود را نسبت به نقض فاحش حقوق بشر توسط طالبان ابراز کنند. با این حال، مقامات غربی باید بر واقعیتهای عملی وضعیت متمرکز بمانند و اجازه ندهند تقدس خود مانع پیشرفت یا مبهم کردن تاریخ شود. سه رئیسجمهور متوالی آمریکا به این نتیجه رسیدند که ماندن در افغانستان از نظر نظامی ارزشی ندارد و اکثر شرکای ائتلاف سالها قبل از خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان خارج شدند. دیپلمات های غربی اکنون باید عمل گرایی و صبر داشته باشند.
گزارش های اولیه مبنی بر درگیری شدید بین گروههای طالبان پس از تسلط طالبان اغراق آمیز بود. هر امید به اینکه شورش در صفوف طالبان برانگیخته شود یا اینکه انشعاب پیدا کند، بیهوده خواهد بود. جنگ سالاران زیادی در دهههای اخیر خود را به افغانها تحمیل کردهاند، اما انسجام طالبان چیزی است که در نهایت به آن اجازه داد تا در مقابل مخالفانش دوام بیاورد و در نهایت پیروز گردد.
رهبران طالبان ممکن است در مورد تصمیماتی که از آنها خوششان نمیآید ناله کنند و همکاران خود را سرزنش کنند، اما براندازی بسیار بعید است. شبکه حقانی ممکن است زمانی به عنوان یک شبکه نیمه خودمختار عمل میکرد، اما آن روزها مدت هاست گذشته است. البته، روحیه طالبان در الهام بخشیدن به نیروی انسانی لازم برای مبارزه با دشمن مشترک بهتر از دستیابی به سازشهای دشوار لازم برای حکومت مؤثر است.
اما طالبان سابقه حل اختلافات داخلی را دارد و در برخی از جنبه های مهم حکومتداری مانند کاهش فساد از پیشینیان خود پیشی گرفته است. همانطور که توسط سازمان ملل متحد مستند شده است، طالبان یک دستور کار آشتی انتخابی با دشمنان خود را دنبال میکند: در 16 ژانویه، طالبان اعلام کرد که از 475 مخالف سابق به افغانستان استقبال کرده است، که نشان دهنده تلاش برای جلوگیری از بازگشت به جنگ است. با اینحال گفته میشود این اقدام هنوز هم بیشتر یک ترفند تبلیغاتی است تا یک تلاش واقعی برای گفتگو.
مقامات غربی به جای همکاری با طالبان برای صلح پایدار، با نسل قدیمی بیاعتبار جنگ سالاران و دیگر رهبران مخالفی که میخواهند رژیم را سرنگون کنند ملاقات میکنند. به نظر میرسد که این رویکرد خصمانه مقامات غربی، همراه با مجموعهای بیامان از انتقادات تند دیپلماتیک، طالبان را عمیقتر به سمت یک موضع انزواگرایانه بکشاند.
در این زمینه خصمانه، یک سبک دیپلماسی غربی مبتنی بر فرآیند و متکی به مقداری هویج و چوب بیشتر، طالبان را به حرکت در نمیآورد. با وجود نظرات متفاوت در مورد توافقنامه آمریکا و طالبان در فوریه 2020 که در دوحه قطر امضا شد – و عدم اجرای شروط توافق توسط واشنگتن قبل از خروج – توافق صلح همچنان نشان دهنده یک تغییر عمده در روابط آمریکا و طالبان است که در گذشته غیرممکن بود.
این امر بیش از هر فرآیند فنی مذاکرات مدیون روابط قوی عبدالغنی برادر رهبر طالبان و زلمی خلیلزاد دیپلمات آمریکایی است. همچنین به توافق ضمنی هر دو طرف کمک کرد که خروج نیروهای آمریکایی اولویت اصلی است. برخی از سیاست گذاران در واشنگتن پیشنهاد می کنند که تعامل در سطح فنی باید مقدم بر تعامل در سطح ارشد با طالبان باشد. اما با توجه به اهمیت اعتمادسازی و روابط با گروهی مانند طالبان، این رویکرد به هم خواهد خورد. اکنون باید روابط جدید ایجاد شود و این سال ها طول می کشد.
زمان تهدیدی بزرگتر از هر فشار خارجی برای تجسم کنونی طالبان است. امیر کنونی آن، هیبت الله آخوندزاده، ممکن است برای مدتی در قدرت بماند، اما در کشوری با امید به زندگی در دهه 60، ممکن است دوره تصدی او نیز کوتاه شود. تندروهایی که به نظر میرسد آماده جایگزینی او هستند نیز سالخورده هستند. بسیاری از چهره های عملگرایانه در جنبش بسیار جوانتر هستند. مهم است که جامعه بینالمللی راههای دیپلماتیک لازم را برای بهرهمندی از تغییرات آینده رهبری ایجاد کند. مانند هر جنبشی، رهبران امروز طالبان رهبران فردا نیستند.
وجود اعضای میانهروی طالبان جای سوال دارد و به نظر میرسد امیدها به طالبان میانهرو چیزی بیش از یک سراب نباشد. با این حال، عملگرایان درون گروهی وجود دارند که دولت سازی را بیشتر از پیگیری بی وقفه خلوص ایدئولوژیک می دانند. . بوروکراسی واشنگتن نتوانست آنقدر سریع حرکت کند که بتواند از گشایش کوتاه پس از سقوط کابل استفاده کند، که طی آن آن شخصیتهای عملکردگرا طالبان آزادی عمل بیشتری داشتند و به جامعه بین المللی دسترسی پیدا کردند. در عوض، تمرکز بر ملاقاتهای گاه به گاه با نمایندگان طالبان در دوحه و همچنین گفتگوهای بسیار تبلیغاتی با سیاستمداران دولت سابق بوده است.
این نشانههای فضیلت دیپلماتیک غیرمولد، برخی از بیفضیلتترین چهرههای دولت قبلی را ارتقا میدهد و در عین حال آنچه را که واشنگتن از حاکمان واقعی افغانستان نیاز دارد به هدر میدهد. همچنین هرگونه انگیزهای را که ممکن است برای رهبران عملگرای طالبان وجود داشته باشد را کاهش میدهد تا علیه ایدئولوگهای سالخورده در قندهار، شهری که مقرهای طالبان در افغانستان میزبانی میکند، بیشتر فشار بیاورند.
برخورد موثر با طالبان به جای رویکرد تهاجمی و خصمانه، نیازمند رتبه بندی واضح اولویت ها است. اهداف سیاست آمریکا در افغانستان بر سه حوزه متمرکز است: مبارزه با تروریسم، حقوق بشر و ثبات. شمولیت سیاسی، که به نظر میرسد در واشنگتن به معنای شامل کردن ذینفعان سیاسی از دولت سابق است، نه نمایندگی قومی، اغلب به عنوان پیشنیاز برای ثبات مطرح میشود. اما دیپلمات های غربی در این زمینه دچار اشتباه محاسباتی شدهاند.
با توجه به بیسازمانی و تبعید مخالفان سیاسی آن، و همچنین تقریباً بیربط بودن مخالفان مسلح آن در کشور، بسیار بعید است که طالبان تمایلی به فراگیری فراتر از نمایندگی قومی نشان دهد که در جنبش طالبان مشارکت دارند. تلاش برای بازگرداندن گارد قدیمی به مناصب قدرت به نام فراگیر بودن، یک رویا و چشمانداز خطرناک است: قرار دادن مجدد سیاستمداران بیاعتبار در ترکیب بیثباتکننده خواهد بود.
نگرانی های سخت امنیتی مانند مبارزه با تروریسم و رقابت قدرت های بزرگ به وضوح اولویتهای اصلی واشنگتن هستند و تظاهر به غیر آن بی معنی است. بعید است که طالبان از القاعده جدا شود، اما این بدان معنا نیست که می خواهد شاهد یازده سپتامبر دیگری باشد که از خاک افغانستان هدایت شود. پناهگاه امن ایمن الظواهری، رئیس القاعده در یک منطقه به شدت محافظت شده در کابل ماهیت رابطه فعلی بین این دو گروه را نشان داد. با این حال، طالبان باید بپذیرند که میزبانی از رهبر القاعده (تا زمان ترور وی از طریق حمله هواپیمای بدون سرنشین در جولای 2022) در آپارتمانی که ادعا میشود متعلق به وزیر داخلی افغانستان است، مشروعیت بینالمللی را به یک امر بزرگ تبدیل کرده است.
علیرغم روابط تاریخی پاکستان و شبکه حقانی به رهبری سراج الدین حقانی وزیر داخلی کنونی افغانستان، پاکستان در متقاعد کردن طالبان افغانستان برای محدود کردن تروریسم از گروه تحت حمایت خود، تحریک طالبان پاکستان ناموفق بوده است. مذاکرات با تحریک طالبان پاکستان تنها عملی برای گذراندن وقت است چرا که این گروه هنوز می تواند حملاتی را علیه نیروهای امنیتی و پلیس پاکستان انجام دهد. صدها، اگر نگوییم هزاران جنگجوی تحریک طالبان پاکستان برای انجام چنین حملاتی از مرز پاکستان عبور کردهاند.
بیانیههای رسمی و غیررسمی طالبان پس از حملات، مانند حملهای که نزدیک به 100 نفر را در مسجدی در پیشاور کشت، نشان میدهد که این گروه هنوز هم دست بالا را دارد. پاکستان احتمالاً سالها با یک دست با طالبان افغانستان میجنگد و با دست دیگر با طالبان افغانستان دست میدهد. اما تشکیلات نظامی پاکستان عجله ای برای دستیابی به توافقی که نمی تواند از آن دفاع کند، ندارد.
با این حال، واشنگتن در موقعیت بهتری قرار دارد. طالبان افغانستان همچنان به توافقنامه 2020 آمریکا و طالبان به عنوان یک مکانیسم حفظ چهره برای تعامل با واشنگتن ارزش قائل است، همانطور که در مراجع کاهگاهی به آن رجوع میکند. تحریک طالبان پاکستان به ویژه مشتاق انکار این است که از داخل افغانستان عمل می کند یا آمریکا را تهدید میکند، زیرا می ترسد که این امر می تواند ایالات متحده را به انجام حملات هواپیماهای بدون سرنشین سوق دهد، مانند حملاتی که سه رهبر گذشته تحریک طالبان پاکستان را کشتند. این مسئله درها را برای تعامل و همکاری سطح بالا در مبارزه با تروریسم باز می گذارد.
سیاست ایالات متحده در قبال افغانستان تحت رهبری طالبان به نتایج مثبتی دست یافته است. از طریق اجرای مجوزهای عمومی برای تحریم های ایالات متحده که باعث ایجاد مسیرهای بشردوستانه و تجاری می شود و تداوم ارائه کمک های بشردوستانه را تضمین می کند. برخلاف تصور عمومی، جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا ، اقداماتی را انجام داد تا از بسیاری از ذخایر ارزی افغانستان در برابر طرح دعوی قضایی توسط شاکیان ایالات متحده محافظت کند. جامعه مدنی افغانستان همچنان از وزارت خارجه ایالات متحده حمایت و مشارکت می کند. و واشنگتن از درسهای گذشته آموخته و از مقاومت مسلحانه در داخل افغانستان حمایت نمیکند.
حقوق بشر و به ویژه حقوق زنان هنوز برای ایالات متحده اولویت بالایی دارد. اما درخواست برای توقف تعامل با طالبان تنها قدرت تهدیدات آینده برای افزایش تحریمها یا حذف معافیتها را کاهش می دهد. دولتهای مسئول باید اهرم کمی را که در اختیار دارند، با ادامه عدم شناسایی قانونی، حفظ کنند. به منظور حفاظت از آینده برای افغان ها در افغانستان پس از رهبری طالبان، یا افغانستان بالقوه تغییر یافته تحت رهبری طالبان، اولویت بندی اهداف ملموسی که واشنگتن و شرکای آن می توانند کنترل کنند، ضروری است، و در عین حال ارتباطات باز و وضعیت موجود نهادها را حفظ کنند.
همکاری محدود با طالبان در زمینه امداد رسانی، مبارزه با مواد مخدر، برنامههای مربوط به معلولیت، برخی از جنبههای آموزش و صحت عامه، زندگی افغانها را بهبود میبخشد، ذرهای از اعتماد بین طالبان و جامعه بینالمللی را ایجاد میکند و همچنین اهرم فشار طالبان را در آینده افزایش میدهد.
برای استفاده از فرصت های بالقوه در آینده، واشنگتن باید گفت وگو با طالبان و همچنین ادامه کمک های بشردوستانه در سطوح فعلی را در اولویت قرار دهد و حتی برخی از اشکال کمک های انکشافی را در نظر بگیرد. همچنین باید نسل بعدی رهبران افغان را با اعطای بورس تحصیلی، سرمایه گذاری در آموزش از راه دور برای دختران، و ادامه حمایت از زنان افغان در داخل و خارج از افغانستان پرورش دهد.
این نتایج جادویی ایجاد نمی کند. اما باز نگه داشتن درها با رهبران بالفعل در کابل و در عین حال ارائه راه حل های خلاقانه برای مردم افغانستان بهتر از بستن آن است. یک دهه تحت حاکمیت طالبان یک ابدیت است. اما یک کودک افغان که امروز متولد می شود، در سال 2033 تنها 10 سال خواهد داشت. سرنوشت آنها را تنها می توان از طریق اقدامات ملموسی که در حال حاضر انجام می شود، تغییر داد، نه از طریق اظهارات محکومیتی که بیشتر از کمک به افغان ها، وجدان جمعی غرب را راحت می کند. تغییرات اجتماعی احتمالاً از تغییرات سیاسی در افغانستان پیشی خواهد گرفت. این دومی ممکن است سال ها و حتی دهه ها طول بکشد، اما تقریباً 40 میلیون افغانی که نتوانستند به خارج از کشور پناه ببرند، به آن متکی هستند. تداوم ارتباط با طالبان علیرغم عدم رعایت استانداردهای بین المللی، از تعامل دیپلماتیک به عنوان پاداشی برای پیشرفت های جزئی یا پذیرش وخامت بیشتر تلقی نمی شود. برخی ممکن است استدلال کنند که تعامل با طالبان باعث عادیسازی سیاستهای آن میشود، اما این کشتی زمانی حرکت کرد که دیپلماتهای آمریکایی به طور علنی با رهبران طالبان در دوحه در سال 2018 نشستند و به توافقی که در سال 2020 امضا شد، دست یافتند. ارتباط مستمر ضروری است، حتی اگر در حال حاضر سخت و دلسرد کننده باشد. و در نهایت دیپلمات های آمریکایی باید با طالبان در افغانستان بنشینند.