نویسنده: محمد طلایی
بلوغ جمهوری اسلامی در مواجهه با دشمنان و رقیبان منطقهای، به عنوان یکی از برجستهترین نقاط قوت و البته از حساسترین ابرپروندههای نظام که با مسائل داخلی نیز به صورت جدی پیوند خورده است، به حق باعث ایجاد حساسیت ویژهای در گفتگوی انتقادی با ساختارهای متصدی این مسئولیت گشته است. مسیری که با خون دل خوردن شخص مقام معظم رهبری و تدبیر کلان ایشان از سویی و جانبازی شهدای محور مقاومت خصوصا حاج قاسم سلیمانی به چنین ثمری نشسته است، طبعا با نقدهای بیجا نباید از شکوهش کاسته شود.
در چنین فضایی، مطرح شدن چندباره مسئله انتقام مجددا چالشها و حتی شکافهایی را ایجاد کرده است. تفسیر ضرورت و نحوه انتقام و حتی بحث در مورد این که انتقام گرفته شده است یا نه، نشان میدهد که صحنه برای دغدغهمندان شفاف نیست.
با توجه به این ملاحظات، به نظر میرسد پیش از طراحی اقدام، باید زمینه و بستر طرح موضوع انتقام مورد بحث قرار گیرد. به نظر نگارنده، طرح مسئله انتقام از چند زاویه حتما اشتباهی راهبردی است:
1- طرح انتقام برای خروج نظام از انفعال
طرح اینگونۀ انتقام و پاسخ سنت، چند تالی فاسد جدی دارد: اول اینکه جمهوری اسلامی در سالهای اخیر به صورت جدی آماج عملیات رسانهای ناکارآمدی بوده است. اعتماد بخش معتنابهی از مردم به نظام دچار خدشه شده و طبیعتا گزارههای پیرامون کارآمدی را در این فضای بیاعتمادی تفسیر و فهم میکنند. در چنین فضایی، اینرسی این بخش از جامعه به خودی خود به سوی متهم کردن ساختارهای مختلف به ناکارآمدی معطوف است. این امر وقتی با پدیده سادهانگاری رسانهای فضای مجازی تلفیق میشود، تفکیک لایههای انفعال و ناکارآمدی را دچار دشواری مینماید. به این ترتیب ضعفی که به واسطه جریان سازشکار به نظام تزریق میگردد، به پای کلیت نظام و میدان نیز نوشته میشود. این هم جفاست، هم دوای زدودن انفعالهای موجود سازشکاران نیست.
یک کاسه کردن حساب جریانهای سازش و مقاومت، در واقع تقویت و مشروعیت دادن به جریان سازش است. درحالیکه رهبر انقلاب، تلاش خویش را برای مهار جریان غربگرا و ایجاد محیط نسبتا امنی برای فعالیت محور مقاومت در دو دهه اخیر به کار گرفتند، تنها فایدۀ متهم کردن هر دو جریان به انفعال، تقویت خط سازش و عادی جلوه دادن آن در روند اداره کشور است. گویا انتهای همه مسیرهای نظام به چنین عقلانیتی ختم میشود.
2- طرح انتقام برای تشفی خاطر جریان انقلابی و افزایش سرمایه اجتماعی نظام
پیچیدگی صحنه نزاع کنونی محور مقاومت با خط استکبار در منطقه، که در واقع نه صرفا یک درگیری نظامی، که مقابلهای تمدنی با همه ابزارها و ابعادهای ممکن است، اقتضاء میکند کنش و واکنشها لزوما بر اساس احساسات مردم تنظیم نشود. در واقع شفای صدور مؤمنین، با کلیت این صحنه نبرد باید نسبت بگیرد نه با اجزاء آن، مخصوصا در واکنشهایی که جنبه امنیتی دارند.
صحنه مواجهۀ محور مقاومت، متشکل از مجموعهای از داراییها و ناداراییهاست که در محورهایی مانند نظامی، امنیتی، اقتصادی، سیاسی، رسانه ای، فرهنگی اجتماعی و… بروز میکند. محور مقاومت هرچند در مجموع پیشرفتهای شگرفی داشته است، اما طبیعتا کماکان مخصوصا در پیوستها، با نواقصی روبروست. مدیریت مجموع نقاط قوت و ضعف به دلیل ارتباط جدی بین این ابعاد، کار آسانی نیست. کنشگری این صحنه را تابع توقعاتی قرار دادن که عمدتا نیز با جریان رسانهای قابل مدیریت هستند، در این صحنه حتما اختلال ایجاد میکند.
3- انتقام به مثابه ابزار بازدارندگی
مطرح کردن انتقام برای ایجاد توازن و بازدارندگی در برابر خط استکبار در منطقه، هرچند در کلان ایده درستی است. اما به دلیل فضای رسانهای جامعه، خود در کوتاه مدت به چالش تبدیل میشود. تا زمانی که معادله قدرت در منطقه به صورت قاطعی به نفع جبهه مقاومت تغییر نکرده باشد، این زد و خوردها ادامه خواهد داشت. مخصوصا در فضای امنیتی و به دلیل اشراف دستگاههای جاسوسی دشمن، این روند ملموستر است.
در چنین فضایی، تضمین دادن مبنی بر این که اگر بزنیم دیگر جرأت نمیکنند بزنند، خود میتواند به ابزار رسانهای برای تضعیف خط مقاومت تبدیل شود. مخصوصا با عدم رعایت خطوط قرمز انسانی توسط جریان مقابل و اقدام به کشتار مردم عادی در برابر ضربات واکنشی ما. جمع بندی
با این تفاسیر، به نظر میرسد بهترین مفهوم برای تبیین چرایی لزوم پاسخ سخت، ایجاد ظرفیت اجتماعی برای کامل کردن سبد پاسخهای نظام در برابر دشمن است. ما باید بتوانیم متنوع واکنش نشان دهیم. پاسخ یک ترور امنیتی سطح بالا، نباید لزوما یک ضربه نظامی باشد. ما باید بتوانیم ابزارهای اجتماعی خود برای محاصره اقتصادی رژیم را فعال کنیم.
فارغ از بحث نقصان در ساختارهای نهضتی نظام برای صدور انقلاب، ظاهرا بهترین گزینه موجود، ایجاد فشار اجتماعی است تا میدان دست بازتری برای انتخاب ابزارهای مختلف در پاسخ گویی داشته باشه. در واقع گفتمان عامِ انتقام باید به مثابه ابزار مهار جریان غربگرا عمل کند و نه انتقاد از جریان مقاومت. گفتمانی که باید شکل گیرد، از سر اعتماد به میدان، باید برایش خلق فرصت کند و او را وادار کند مجموعه پیوستهای عملیاتی خویش را تکمیل نماید. به نظر میرسد مدل کنش رهبر انقلاب نیز همین گونه است. در عین ابراز اعتماد به متولیان محور مقاومت، آنان را برای دادن پاسخ سخت تحریک میکنند.
ما باید جای خود را در پر کردن خلاءهای بالفعل موجود در مجموعه ظرفیتهای نظام پیدا کنیم و مسیری برای رفع آنها خلق نماییم.