پس از رحلت امام خمینی (ره)، ایران با رئیس جمهور علی اکبر رفسنجانی که برای دو دوره (از سال 1368 تا 1376) ریاست جمهوری را برعهده داشت، وارد مرحله جدیدی شد، که در آن منطق حاکمیتی که توسط آقای رفسنجانی انجام شد متمایز با انقلاب اسلامی ترسیم شده توسط امام بود. به ویژه اینکه ایران در دوران جنگ، سال های بسیار سختی را پشت سر گذاشت و در هشت سال با رژیم عراق، حمایت واقعی از جنبش های اسلامی، حتی آن هایی که شعارهای انقلابی سر می دادند، پیدا نکردند. این جنبشها در بهترین حالت نمیتوانستند از حمایتهای احساسی یا رسانهای فراتر بروند، زیرا این جنبشها اقتدار نداشتند، بلکه فعالیتهای خود را بر اساس قوانین کشور خود و قوانین موجود در آن انجام میدادند. که یکی از قوانین آنها محاکمه به اتهام وفاداری به یک طرف خارجی بود.
روزنامه ایران کیهان العربی و مجله الشهید تصاویری از ویرانی ها و مرگ و میر ناشی از حملات هوایی عراق منتشر می کردند و من در آنها سوالی درباره عدم حمایت جنبش های اسلامی خواندم.
حمایت برخی رژیمهای عربی که با بعث عراق اختلاف عقیدتی داشتند، مانند رژیم معمر قذافی و رژیم حافظ اسد، علاوه بر شوروی و چین، بخشی از محاسبات استراتژیک و موازنههای بینالمللی بود.
در تونس ، در زمان حکومت بن علی، روابط دیپلماتیک با ایران از سر گرفته شد، سپس تقویت شد، و بازدیدهای فرهنگی و چه بساهمگرایی محتاطانه در عنوان مقاومت، به ویژه پس از اختلاف بین بن علی و دولت آمریکا که بر سر نامزدی وی برای انتخابات 2009 صورت گرفت.در 6 دسامبر 2009، مقامات به روزنامه “کل الناس” اجازه دادند تا مقاله ای را منتشر کند که در آن به مخالفان حمله می کند و ادعا می کند که مقاومت در جنوب لبنان باعث کشته شدن نجیب الشابی، خمیس الشماری و کمال الجندوبی می شود. همانطور که آنها – ادعا می کردند – این افراد عوامل صهیونیست ها بودند. در دهم همان ماه، نجیب الشابی نامه ای به رئیس جمهور بن علی در روزنامه الموقیف فرستاد و از وی درخواست حفاظت کرد زیرا او مسئول جان شهروندان است.
قبل از سال 2011، غنوشی برای شرکت در کنفرانسی در تهران دعوت نامه دریافت کرده بود، اما رژیم تونس حضور هیئت رسمی خود را بشرط لغو دعوت غنوشی قرار داد. و این امر در واقع اتفاق افتاد و این موضع از جمله دلایلی بود که باعث تنش در جامعه شد. رابطه غنوشی/النهضه و ایران. آنها فکر می کردند که رژیمی که آنها را حتی در خارج از کشور تحت تعقیب و آزار قرار می دهد، مورد حمایت قرار می دهد.
در جریان سفر به تهران در قالب یک هیئت تونس در تاریخ 1 اکتبر 2011، این سوال را از رئیس مجلس شورای ایران، علی لاریجانی (او از سال 2008 تا 2020 رئیس مجلس شورای اسلامی بود) مطرح کردم. پاسخ ایشان این بود که در روابط خود با سایر کشورها بر اساس منطق دولت عمل می کنند و تعهدات را رعایت می کنند و در اختلافات داخلی دخالت نمی کنند. پاسخ به نظرم منطقی آمد و در یکی از جلسات آن را به استاد راشد غنوشی رساندم و در مقاله ای در روزنامه الفجر نیز ثبت کردم.
بعد از سال 2011 تعدادی از رهبران النهضه به ایران سفر کردند و تعدادی از مقامات ایرانی از رهبر جنبش دیدن کردند و دعوتنامه های متعددی برای بازدید از ایران دریافت کردند که شاید مهمترین دعوت به مناسبت نمایشگاه بین المللی کتاب ایران بود که ایرانیان خوشحال شدند که از مهمانی به عنوان رهبر و متفکر پذیرایی کردند، بنابراین سه کتاب از او را چاپ کردند، قصد برپایی جشنی بود، امضای این آثار بود، اما غنوشی کمی قبل از قرار ملاقات از حضور نداشتن عذرخواهی کرد.
وی حتی پس از تصدی ریاست مجلس، دعوت ویژه ای از سوی امام خامنه ای دریافت کرد، اما ایشان آن را نپذیرفت. با این حال، وی در چندین مناسبت بزرگداشت انقلاب ایران شرکت کرد که آخرین آن مراسم بزرگداشت 11 فوریه 2013 در منزل سفیر ایران در تونس بود.
چرا رابطه جنبش النهضه و ایران محتاطانه و سرد باقی ماند؟ آیا به خاطر حادثه ممنوعیت بازدید در سال 2007 است؟ یا به خاطر پرونده سوریه؟ یا به دلیل تفاوت های مذهبی ؟
آنچه مسلم است این است که اختلاف بر سر مسئله سوریه جدی بود، زیرا غنوشی آن را انقلابی می داند و خواهان پیروزی آن است و ایرانی ها آن را توطئه ای علیه ائتلاف مقاومت می دانند.همچنین غنوشی و رهبری ایران هم یک محوری دارند. همسویی که فقط به میدانهای جنگ میپردازد، موضوع بحث مذهبی یا فکری نیست و غنوشی جنگهای فکری را دوست دارد و از لفاظیهای فرقهای پرهیز میکند (علیرغم توصیف تاسف بار قیس سعید به عنوان شیعه).
غنوشی خود را از چند جهت تحت فشار دید: از سوی غرب که با ایران دشمنی می کند و می گوید از بهار عربی حمایت می کند و از سوی یک جنبش گسترده در جامعه اسلام گرا که با شیعیان دشمنی دارد، نه تنها به دلیل پرونده سوریه، بلکه به دلیل نویسندگانی که در کاوش های مذهبی و درگیری های باستانی شرکت داشتند. روایاتی که همراه آن است نه در خدمت زمانه است و نه به وحدت میان مسلمانان کمک می کند.
پس از طوفان الاقصی و آنچه از نفاق غرب، نادرست بودن نظریه ارزشهای جهانی، فلسفه لیبرالیسم و حمایت از دموکراسی و همچنین آنچه رهبران حوزه مقاومت در مورد ادغام جبههها اعلام کردند، آشکار شد. از غزه تا جنوب لبنان و یمن و عراق و سوریه، آیا می توان از پسا فرقه گرایی و مرحله اسلام مقاومتی صحبت کرد که از لکه ی فرقه گرایی فراتر رفته و ائتلاف های خود را تنها بر اساس اصل مقاومت و دکترین رهایی استوار کرد؟
بحری العرفاوی
منبع: عربی 21